بسم الله الرحمن الرحیم
سگ و شمائل انسانی.
آیه 13 سوره بقره به خفت و سبکی عقل، به عنوان نشانه پنجم از این موجودات، اشاره می کند. وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ، قالُوا: أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ؟ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.
و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مىگویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید، که آنان خود بیخردانند و نمىدانند.
این موجودات همانگونه که پیش از این گفته شد، ریشه یهودی دارند، لذا: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ، تفسیر شده به: قیل للیهود. اینان همان هایی اند که خداوند در آیه 8 سوره بقره ایمان زبانیشان که به قصد پوشاندن کفر درونیشان بیان می شد را برملا و رسوا نموده است: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. و از مردم کسانی هستند که می گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، ولی آنان مومن نیستند.
اکنون به آنها گفته شده: آمِنُوا - حقیقتا و از سر اخلاص ایمان بیاورید، قلبتان موید زبانتان باشد، رفتارتان مومنانه و مخلصانه باشد. کَما آمَنَ النَّاسُ. مانند ناس. حقیقت ناس رسول خدا(ص) است. شما هم مانند او مومن شوید. مانند پیروان صمیمی رسول خدا(ص) ایمان آورید.
نگویید: این درخواست با عبارت: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. آنان مومن نیستند. که پیش از این با توجه به نجس العین بودن سگ، و اینکه اگر او را در هفت دریا هم شستشو دهیم از نجاست خارج نمی شود، نتیجه گرفتیم که اینان هم ایمان نداشته، ندارند و نخواهند داشت، تناقض دارد. و این تناقض را چگونه پاسخ می گویید؟ دوست من بداند که: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. کلام خداست. و این آیه هم موید کلام خداست. اینان مومنان را به خاطر اینکه بیشترشان از فقراء و تنگدستان هستند، سفیه می خوانند و ورود در ایمان را سفاهت می دانند. نکته این است که اگرچه سبک مغزی، قدرت تصمیم گیری آنان را مدیریت می کند، اما شما در مقام تبلیغ، پند و اندرز گسترده رفتار کنید. نکته دیگر اینکه اگر فردای قیامت از این یهودی زادگان و یهودی زدگان بپرسند: چرا ایمان نیاوردید؟ نمی توانند بگویند: ایمان به ما ارائه نشد و کسی از ما درخواست ایمان نکرد.
آنان به جهت اینکه برای خود شان، قدر، منزلت و ریاست قائل بودند، مومنان را سفیه خواندند، و خداوند سفاهت را به خودشان برگردانند: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء. در لغت سفیه به کسی می گویند که به خاطر نقصان عقل، گرفتار خفت نفس شده است. لذا خود باوری ندارد، کثیر الاضطراب است. همانطور که در روایت رسول خدا(ص) آمده است که: شارب الخمر سفیه. البته سفیه در مورد آدم احمق، جاهل، سبک مغز و ناشکیبا هم بکار می رود. و همه این معانی درخور این موجوداتی است که به فرمایش خدای متعال: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. به جهل و حماقت و سفاهتشان آگاهی ندارند.
نصیحت قرآن به این موجودات ابتداء ترک فساد است: ؟ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ. و سپس کسب ایمان است: آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ. که اولی با مانعی به نام خودستایی مواجه شد. و دومی با سدی به نام ضعف رای که خود حاصل خفت عقل است، برخورد نمود.
قرآن ابتداء شعور و باریک بینی را از آنان سلب می کند: وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون. سپس آنان را نادان می خواند: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. اینچنین موجوداتی که خالی از علم و شعوراند، اگر شکل و شمائل انسانی هم داشته باشند، قطعا در دائره انسان ها جایی ندارند، آنان را باید در حوزه أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ - به مطالعه نشست.
سگ یا پست تر از سگ؟
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (سوره الأعراف آیه 179)
خلقت بسیاری از جن و انس برای جهنم است، دقت کنید که کلمه بسیاری را خداوند می فرماید. سخن از حیوانات چهار پا هم نیست که فاقد روح ملکوتی اند، و به همین خاطر تکلیف ندارند، عذاب ندارند، ثواب ندارند، بهشت و جهنم ندارند. این موارد برای کسانی است که: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(سوره حجر آیه29 و سوره ص آیه72). برایشان نازل شده است، و اینان هم اگر قلب هایشان تفقه نکند، چشم هایشان از بصارت خالی باشد، گوش هایشان نشنود، گرچه شکل هایشان همانند چهار پایان نیست اما صراحت قرآن، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ است. انعام به شتر، گاو و گوسفند می گویند. از همین رو باید آنان را در قلعه حیوانات و در دسته چهار پایان به تماشا نشست.
موجوداتی که بر قلب هایشان مهر زده اند. بر چشم هایشان غشاوه و پرده ای افکنده اند. در گوش هایشان سدی در مقابل مواعظ و نصائح قرار داده اند، بیشتر به درندگانی همچون سگ و گرگ و روباه شباهت دارند اما چرا خدای متعال آنان را تشبیه به گاو و گوسفند می کند؟ پاسخ را علاوه بر ادب قرآن و مهربانی پروردگار در: وَ مِنَ النَّاسِ. که در ابتدای بحث از این موجودات آمده است، ببینید. اینان از ناسند. یعنی بیرونی نیستند. داخلی اند. دوست ما، آشنای ما، فامیل ما، خویش ما، همسایه ما، همکار ما، هم درس ما، و ... هستند. اذیت، آزار و ستیز دشمنان داخلی برخلاف دشمنان خارجی که همراه با درندگی و خون و خون ریزی است، بیشتر در محدوده شکم و زیر شکم دور می زند. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام.(سوره محمد آیه 12) هنر اینان کام گیری و خوردن است. همه آنچه را که درک می کنند، همانند چهار پایان محصور بر درک سود و زیان فوری و کوتاه مدت است.
اگر قلب حیوان تفقه نمی کند، و در درک حقائق یاریگر صاحبش نیست. و اگر چشم حیوان بر دور دست ها اشراف ندارد، تا لذت تماشای عجائب و استبصار را بر سوارش ارزانی بدارد. و اگر گوش حیوان تحمل شنیدن و دریافت آیات حقه الهیه و معارف معنویه دینیه را ندارد، تا بدینوسیله گوش جان اربابش را بنوازد، از باب اینکه حیوان است، هیچ عیب نیست. مذمتی هم بر او روا نیست. عیب و مذمت برای باصطلاح انسانی است که همانند او شده است. نمی فرماید: أُولئِکَ الْأَنْعام. آنان چهار پا هستند. واضح است که چهار پا نیستند. فرمایش قرآن: بَلْ هُمْ أَضَلُّ. است. بلکه بمراتب رتبه ای پایین تر از چهار پایان دارند. و علت آن هم واضح است. حیوان از ابتداء تمام سعادتش را در خوردن و کام گرفتن می جوید. و حتی قوه دافعه و نیروی غضبیه اش هم در خدمت این دو مطلب است. و البته در بدست آوردن این سعادت هیچ ضلالت و گمراهی برای آنان متصور نیست.
و گمراه خواندنشان از باب مسامحه و در مقایسه با سعادت انسانی است. و اما انسانی که پا روی ابزار تحصیل سعادت می گذارد و چشم و گوش و دل خود را همانند حیوان فقط در تمتع از لذائذ شکم و شهوت بکار می گیرد، دیگر نمی توان او را در حد و اندازه حیوان قلمداد کرد، بَلْ هُمْ أَضَلُّ. حق می دهید که او پست تر، گمراه تر و مستحق بیشترین مذمت باشد.
علی خلیل اسماعیل بداند برای خروج از این مصیبت و ضلالت رعب آور هیچ راهی جز خروج از جهنم غفلت وجود ندارد. هر امر باطلی و هر گمراهی و ضلالتی ریشه در غفلت دارد. و آنهایی که گمراه تر از چهار پایان شده اند، ریشه اش را در: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. بجویند.
پیشتر گفتیم که خفت و سبکی عقل از نشانه های این موجودات است . اکنون می گوییم که غفلت به معنای بی خبری است. و در اینجا: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. جلو افتادن هُم در اینان بی خبری را به صورت کامل نشان می دهد. باید بپذیریم آنچه که به عقل وقار و سنگینی میدهد، عدم غفلت و نیز آگاهی معنوی حاصل از تفکر و تعقل است.
این پست تقدیم می شود به گردانندگان سایت فیلتر شده نکات پرس.
ادامه دارد ...